به گزارش پیمان دوستی ، نام فرزاد مؤتمن در سینما بیش از هر چیز با فیلم «شبهای روشن» به یاد سینمادوستان میآید و اگرچه این فیلمساز خاطره «شبهای روشن» اش را دیگر تکرار نکرد اما سراغ ساخت فیلمهایی رفت که تنوع ژانریاش قابل تامل است.
او که بسیار اهل مطالعه تاریخ و تحلیل است، در روزهایی که جامعه شرایط متفاوتی را تجربه میکند و مردم پس از ناآرامیهای پیش آمده به شکلی با سینما قهر کردهاند، با حضور در ایسنا از وضعیت سینما و نقش فیلمهای سیاسی در جامعه صحبت کرد. مؤتمن اخیرا پس از مدتها برای فیلم «شبگرد» که سال قبل متقاضی شرکت در جشنواره فیلم فجر بود، پروانه نمایش گرفته است.
این کارگردان سینما که فیلمهای «سراسر شب»، «صداها»، «جعبه موسیقی» و «خداحافظی طولانی» را در کارنامه کاریاش دارد، در این گفتوگو اظهار کرد: با این اوضاع که ما جلو میرویم نسلهای بعدی سینمادوست در کشور ما هیچچیز، هیچ چیز و هیچ چیز از این چهار، پنج دهه اخیر به یاد نخواهند آورد؛ حتی فیلمسازانی که به عنوان استاد شناخته شدند، جوایز زیادی گرفتند و شهرت بینالمللی داشتند در حافظه نسلهای بعدی نخواهند ماند؛ چون سینمای فعلی ما یک سینمای غیرطبیعی و غیراصیل است.
او همچنین تاکید دارد: برخی مسئولان همیشه طوری درباره ریلگذاری در سینما صحبت میکنند که انگار خانه خودشان است و اصلاً متوجه نیستند که سینما صنعت است، کسب و کار است و ما که در سینما هستیم از این طریق زندگی میکنیم. ما به امنیت شغلی و کاری احتیاج داریم و این ریلگذاریها فقط زندگی ما را از هم میپاشد.
تعریف شما از فیلم سیاسی چیست؟
فیلم سیاسی، فیلمی است که باعث شود ما درباره زندگی خودمان و نقشی که در جامعه داریم، پرسش کنیم. فیلم سیاسی وقتی تمام میشود، ارتباطش با ما قطع نمیشود. با ما راه میآید و در زندگی ما تاثیر میگذارد. این نوع فیلمها واقعا اندک هستند و در عین حال به نحوی نمیتوانند به وظیفه اصلی خود عمل کنند چون فیلمهایی هستند که مخاطب محدودی آنها را تماشا میکند. یک مشکل ما در سینما این است که از وقتی «تالبرت» گفت فیلم خوب، فیلمی است که میفروشد، سینما کاملاً تجاری شد و پول، مهمترین نقش را در ساخت فیلم ایفا کرد. گدار میگوید سینما پولی است که به تصویر تبدیل میشود یا در واقع تجسم پول است و وقتی سینما به این شکل درآمد و صاحبان صنعت آن را کنترل کردند، چیزی بسیار سهلالوصول به عموم مردم میدهند و مردم هم به این عادت کردند. بنابراین هر فیلمی که کمی جدیتر باشد، اصولاً اکران محدودتری دارد. اکران اصلی در دست فیلمهایی است که اصلاً بازتابی ندارند، یعنی تماشاگر در سینما از دایناسورهای آقای اسپیلبرگ هیجان زده میشود ولی وقتی فیلم تمام میشود، دیگر چیزی برای ارتباط وجود ندارد. در حالی که فیلمی مثل «همه چیز رو به راه است» ژان لوک گدار با گذشت بیش از ۵۰ سال از ساخت، حداقل با من یکی هنوز راه میرود ولی چند نفر این فیلم را دیدهاند؟ کسی آن را نمیشناسد! درنتیجه به نظرم سینما اساسا نمیتواند به وظایف اساسی خود عمل کند.
اینکه می گویید در ایران سینمای سیاسی نداریم، چقدر به خود سینماگرها مربوط میشود؟
مسلما به آنها هم برمیگردد. اجازه دهید درباره همین سالهای بعد از انقلاب صحبت کنم. در دهه ۶۰ نسلی شروع به فیلمسازی کرد که من هم دنباله همان نسل هستم، اگرچه با آنها هم سنام ولی کارم را دیرتر شروع کردم (از اواخر دهه ۷۰) و در ۱۵ سال اول زندگی حرفهای خودم مستندسازی میکردم. آن نسل آشکارا اعلام میکرد به بحثهای سیاسی علاقهای ندارد. نسلی بود که خیلی سهراب سپهری خوانده بود، به عرفان سرخپوستی علاقه داشت، فال قهوه و چای میگرفت و اساساً نسلی بود که میگفت هنر را به سیاست آلوده نکنیم؛ انگار سینما جزیره است. در حالی که سینما بخشی از همین جامعه جهانی است و مثل هر پدیده دیگری سیاسی هم است. منتقدان هم همینطور بودند. درواقع یک فضای به شدت غیرسیاسی در سینما بر فیلمها و فیلمسازان ما حاکم بود، به همین دلیل مسئله فقط به ممیزی برنمیگردد و خود ما هم ایراد داریم.
البته این برخورد در آن مقطع طبیعی هم بود چون آن نسل آرمانهایی داشت که برآورده نشد و سرخورده شد. این سرخوردگی را به این شکل نشان داد و ما به جای اینکه بتوانیم تحلیل کنیم که چه اتفاقی افتاده، سادهترین راه را انتخاب کردیم یعنی با تاریخ قهر کردیم و به جای درک پیچهای تاریخ، سر پیچ به ته دره رفتیم و جوک ساختیم و جوک ساختیم و جوک ساختیم. این اتفاق البته نه تنها در ایران بلکه در جهان سوم به این شکل بود و آن دموکراسیای که در اروپا و امریکا به دلیل انقلابهای دموکراتیک و صنعتی شکل گرفت اصولاً در جهان سوم وجود ندارد. این یکی از دلایلی است که ما سعی می کنیم و درواقع ناگزیریم که به مضامین سیاسی نزدیک نشویم و جور دیگری فیلم بسازیم. اینجاست که “تک درخت” و “تپه” و گذاشتن گل لای دفتر مهم میشود. اینها فضای سینمایی دهه ۶۰ هستند، در حالی که ما جامعهای هستیم که اتفاقاً استعداد زیادی برای ساخت فیلم با مضامین سیاسی داریم، منتها هم خودمان سرخورده هستیم و هم دستگاه ممیزی به همه چیز گیر میدهد.
در صحبتهای خود به تاثیر عمیق فیلم سیاسی اشاره کردید و یکی از بحث های همیشگی درباره فیلم سیاسی تاریخ مصرف و شعارزدگی است. مرز اینها با تاثیرگذاری در کجا قرار است معلوم شود؟ اگر تاثیر یک فیلم سیاسی در طول زمان تداوم پیدا نکند فیلم سیاسی باز هم موفق است صرفا به این دلیل که برای یک مقطع تاریخی خاص ساخته شده است؟
ژان لوک گدار از تعبیر «سینمای سیاسی» استفاده نمیکرد. او میگفت، فیلم به شیوه سیاسی بسازید و فیلم سیاسی لزوماً به مفهومی که در تریلرهای «کوستا گاوراس» میدیدیم نیست. مثلاً در «همه چیز روبهراه است» با یک داستان عشقی رو به رو هستیم، زن و شوهری که در زندگی دچار بحران میشوند اما، فیلم سیاسی است چون آن زن، خبرنگار است و در پیک دورانی که کارگرها مدیران کارخانهها را در سال ۱۹۷۲ گروگان میگرفتند و خواستار باز شدن دفاتر حساب و کتاب بودند او هم گروگان گرفته میشود. درواقع یک فیلم عاشقانه است که نه در اتاق خواب بلکه در جامعه میگذرد. فکر نمیکنم این نوع فیلمها ابدا تاریخ مصرف داشته باشند، چون حتی بعد از این همه سال، هنوز تازه هستند و همچنان تاثیرگذارند و به لحاظ بافت سینمایی چنان بدیع هستند که کماکان منحصربهفرد به چشم میآیند. فیلمهایی مثل «همه چیز رو به راه است» و «چینی» از گدار، «خواهران آلمانی» از مارگارت فونتروتا، «من کنجکاوم (زرد)» و «من کنجکاوم (آبی)» از ویلگوت شیومان فیلمساز سوئدی، اصلا کهنه نشدهاند. نکته دیگر این است که بین ما ایرانیها، بخاطر غیرسیاسی بودنمان، یک تعابیر غلط وجود دارد. مثلا یادم هست که اوایل دهه ۶۰ بچههای فیلمساز میگفتند «دزد دوچرخه» تاریخ مصرف دارد ولی من فکر نمیکنم این فیلم تاریخ مصرف داشته باشد، چون هنوز هم دیدنی است. اما فیلمهایی مثل «زد» (Z) یا حکومت سرهنگها در یونان یا یک حکومت نظامی در آمریکای لاتین بهانهای هستند برای اینکه یک فیلم تریلر ساخته شده باشد. اینها سیاسی نیستند بلکه مضامین سیاسی را دستمایه قرار میدهند.
به فیلم «حکومت نظامی» اشاره کردید که دیکتاتور در آن فضا حضور دارد. در خیلی از فیلمهای سیاسی هم انگار حتما باید یک روزنامهنگار حضور داشته باشد و فیلمی که چنین کاراکتری داشته باشد، سیاسی توصیف میشود.
فیلمهایی که کاراکترهای روزنامه نگار دارند یا درباره ژورنالیسم هستند، بهخاطر تحقیقاتی که انجام میدهند، بیشتر پلیسی هستند. فیلمهای بسیار خوب و به یادماندنی هم در این زمینه داریم مثل فیلم مارکو بلوکیو «قتل در صفحه اول» یا در این سالهای اخیر، «اسپات لایت» و «همه مردان رییس جمهور». من این فیلمها را خیلی دوست دارم. عاشق فیلمهای خبرنگاری هستم.
منبع : ایسنا